نويسنده: دکتر سيد يحيي يثربي





 


بشر اکنون به مرحله اي از رشد فکري نزديک مي شود که بتواند بيش از هر چيز، از آگاهي خود پيروي کند. در گذشته قدرت هاي حاکم، چارچوب فکري جامعه را تعيين کرده، مردم نيز به ناچار بر « دين ملوک » گردن مي نهادند؛ اما اينک، به تدريج، انديشه و آگاهي، پايه ي انتخاب مکتب و عقيده مي شود. همين نکته ايجاب مي کند که در ارائه ي معقول يک جهان بيني، دقت کافي را مبذول داريم. از جامعه ي علمي ايران اسلامي، انتظار مي رود که بنابر سوابق درخشان علمي و فرهنگي خويش، همچنان پرچم دار تفکّري استوار و منطقي، در دوران کنوني باشد. به باور من، براي توفيق در اين راه، از اقدامات زير ناگزيريم:
1. فراهم آوردن جوّ و زمينه ي نوآوري، و تضعيف روحيه ي سنّت گرايي و باور به اين که هر چه هست پيشينيان دريافته و گفته اند. و با ايمان به نکته اي که شيخ اشراق ( مقتول 587 هـ )، آن شهيدِ جرئت و حرکت، فرياد مي زد که :
هر جوينده و تلاشگري، کم و بيش از نور دانش و ذوق معرفت برخوردار بوده، در نتيجه، هرگز علم و دانش در انحصار جماعت خاصي نخواهد بود، تا به روي ديگران درهاي ملکوت را بسته، هرگونه دانش جديد را از مردم جهان دريغ ورزند. نه، بلکه بخشنده ي علم و دانش بر افقي روشن، ايستاده و هيچ گاه در بذل علم و فرهنگ، بخل نمي ورزد. بدترين دوره، دوره اي است که در آن، بساط اجتهاد را برچيده باشند و سير تفکّر قطع شده و راه مشاهده و مکاشفه بسته باشد. (1)
آري، نوآوري در روش، مباني و مقدماتِ يک نظام فکري و نيز در زبان و بيان، براي ارائه ي مطلوب و در خور نياز زمان، از ضروريات است.
2. چيرگي بر غرب زدگي که آفتي است به مراتب زيان بارتر از سنّت گرايي؛ ما بي آن که پيشرفت هاي غربيان را ناديده بگيريم، بايد خودمان حرکت و پيشرفت کنيم.
وحشت زدگي، و تلاش بر تقليد، انفعال، اقتباس و تطبيق عجولانه ي مباني و شيوه هاي خود، با مباني و روش هاي آنان، و پذيرش بي چون و چراي نظريّاتشان، ما را از سير و حرکت باز مي دارد. همان فرياد شيخ اشراق، در اين جا نيز جاري است که نبايد علم را در انحصار جماعت ويژه اي دانست. خود بايد اجتهاد کنيم و نوآوري داشته باشيم. و باور کنيم که مي توانيم و خواهيم توانست. چنان که در گذشته مي توانستيم.
3. متافيزيک، از فيزيک بي نياز نيست. اين نکته اي است که براي اهل فن، روشن است. با وجود اين در حوزه و دانشگاه، فلسفه ي ما، به دور از فيزيک، تدريس و تحقيق مي شود.
بي شک اگر ابن سينا، قانون حرکت را؛ مانند فيزيک دانان دوران کنوني مي دانست، اجرام آسماني را زنده نمي پنداشت. و اگر صدرا تصورش درباره ي جوهر جسماني؛ همانند تصور امروزي ها بود و جسم را، حقيقت متصل واحد، و جوهري مرکب از مادّه و صورت نمي دانست، آيا باز دم از حرکت جوهري مي زد؟ يا اگر ابن سينا و صدرا، بر بطلان هيئت بطلميوسي آگاه بودند که باور به وجود نُه فلک بوده، باز به فرض ده عقل مي پرداختند؟ بنابراين، آشنا و هم آوا ساختن فلسفه مان با آخرين دست آوردهاي فيزيک، از ضروريات است.
4. پالايش فلسفه از عناصر کلامي و عرفاني؛ بايد با اطمينان به اين که عقل سالم، سرانجام به بيراهه نخواهد رفت، هم به عرفان فضاي رشد بدهيم و هم فلسفه را به گونه ي منطقي آن، ارائه کنيم. اگر عرفان را بر استدلال فلسفي و منطقي، و فلسفه را بر مقبولات عرفاني مستند سازيم، راه رشد را بر هر دو بسته ايم. عرفان، سلوک مي خواهد و فلسفه، انديشه و منطق؛ و ما از هيچ يک بي نياز نيستيم.
سخن را با اين نکته به پايان مي بريم که با پيشينه ي روشن و ميراثي گران قدر، از دقت ابن سينا، جرئت شيخ اشراق، و همت و وسعت ديدگاه صدرا، مي توانيم در آينده منادي يک جهان بيني روشن و معقول باشيم؛ اما نه به آساني، بلکه با تلاش پيوسته و در پرتو اجتهاد و نوآوري.

پي‌نوشت‌ها:

1. سهروردي، حکمة الاشراق، چاپ انجمن فلسفه، ص 9 - 10، او با وجود عمر کوتاهش، اجتهاد و ابداع قابل توجهي داشت که مواردي از آنها را در مقاله اي آورده ايم. ر. ک: آيت حسن، چاپ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ص 343 به بعد.

 

منبع مقاله :
يثربي، سيد يحيي؛ (1387)، عيار نقد / 2، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم